یلدا پیشاپیش مبارک
دلتنگی هایش را میان ِ نیزارهای ِ بی کسی جا گذاشت
وخوابهایِ پریشانش را ،میان چشمانش
چه جای دنجی ست خانه ی خاطراتش
که هر روز تاقچه هایش را با دستمالی پر از گلهای ِ خاطره از گرد می زداید
وایوان رویاهایش را آب میزند برای جارو هر روز
،مثل دیروز اقاقی ها را دعوت می کند
روی ایوان وبرایشان شعری از وصف باغ می خواند...
روُِزی هِزار بار …
باید برای دُوستانَــم توضیح بِِدََهَم ،
که دَر دُنیای بیرون اَز مَتن هایــم
پـای هیچ عِشقی وَسط نیسـت
باوَر که نِمی کنند …
جــآنِ تُــو را قَسم مـی خُورم!
امروز حالم خیلی گرفته نمی دونم واسه چی؟؟؟واقعا واسه
چی؟؟؟خیلی خسته شدم خیلــــــــــــــــی !!!از این
دنیای لعنتی همه چیش تکراری شده نمیدونم کی میخوات
تموم بشه واقعا تا کی باید این وضعو تحمل کنم؟؟؟
خدایــــــــــــا قیامتت رو برپا کـــــــن تو اگه خسته نشدی
ما عجیب خستـــــــــــــــه ایم!!!
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
هر کس اسمی برایش انتخاب می کند
نمیدانم چه حکمتی دارد
اسمش غمگین است
جاده عشق... جاده خاطره!
همه تعبیری از دلتنگی دارند
اما بد از جدایی
چه بد تا بودن قدر نمیدانیم
از رفتن که میگوییم اشک میریزیم..!